قسمت


استخاره اونا بد اومده.
حالا به جای اینکه من ناراحت باشم؛ مامانم ناراحته :)


از این جای ماجرا به بعد اصطلاحا میگن "قسمت نبود"
حالا عقل و تصمیم این وسط کجاس؛ ظاهرا خیلی مهم نیست.


امروز به پیشنهادم فیلم "من میخوام شاه بشم" در دانشگاه اکران شد.
تقریبا همه خوششون اومد و طی یک پرس و جو
تقریبا همه از عباس برزگر (شخصیت اصلی فیلم) متنفر شدن

ولی کاش میدونستن عباس هم آدم بدی نیست،
عباس هم توی جغرافیای فکری و اجتماعی خودش به این تصمیم رسیده
که خب قاعدتا از منظر ما این تصمیم تنفرآوره

این که چرا عباس به چنین تصمیمی رسیده چیزیه که تو فیلم بهش به طور کامل جواب داده میشه
اما کسی بهش توجه نمیکنه.

۰۸ آذر ۹۴ ، ۲۲:۵۸ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
بوتیمار ...

مادر

راجر واترز، پینک فلوید


Mother do you think they'll drop the bomb ?

Mother do you think they'll like this song ?

Mother do you think they'll try to break my balls ?

Ooooh, mother should I build a wall ?


Mother should I run for president ?

Mother should I trust the government ?

Mother will they put me in the firing line ?

Oooh is it just a waste of time ?


Hush now baby, baby don't you cry.

Mama's gonna make all of your nightmares come true.

Mama's gonna put all of her fears into you.

Mama's gonna keep you right here under her wing.

She won't let you fly but she might let you sing.

Mama will keep baby cosy and warm.


Ooooh Babe, 

Ooooh Babe, 

Ooooh Babe,

Of course Mama's gonna help build the wall !


Mother do you think she's good enough,

for me?

Mother do you think she's dangerous,

to me?

Mama will they tear little boy apart?

Oooh, 

mother will she break my heart?


Hush now baby, baby don't you cry.

Mama's gonna check out all your girlfriends for you.

Mama won't let anyone dirty get through.

Mama's gonna wait up until you get in.

Mama will always find out where you've been.

Mama's gonna keep baby healthy and clean. 


Ooooh Babe, 

Ooooh Babe, 

Ooooh Babe,

You'll always be a baby to me!


Mother, did it need to be so high?




۰۳ تیر ۹۵ ، ۲۲:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمود نادری

شیشه


این داستان، از کارهای دو سال پیشم هست:


اعتیاد یکی از عوامل انحطاط بشر و جامعهی بشری بوده و هست. اعتیاد با ریشه دواندن در میان افراد ابتدا بنیان خانواده را از هم می پاشد و سپس دست به نابودی جامعه می زند. انواع مختلفی برای اعتیاد برشمرده اند. عده ای آن را یک بیماری همچون سایر بیماریها دانسته و برای ترک آن، روشهای مخصوص خود را ارائه داده اند. برای درک بیشتر این مفهوم چند مثال میزنم. در سال 1913 یهودیانی که وارد آمریکا شدند عادت (اعتیاد) زیادی به قمار داشتند. این اعتیاد تا حدی در آنها ریشه دوانده بود که حاضر میشدند برای انجام این کار از آمریکا به کشور های مجاور (شیلی، آرژانتین و...) سفر کنند ؛ قمار انجام دهند و بازگردند. (قمار درآن سالها در آمریکا ممنوع بود.) در دورانی که آمریکا در رکود و بحران اقتصادی به سر می برد ، خرید و فروش مشروب در آنجا آزاد شد . مردم برای التیام دردهای زندگی روزمره ی خود به آن روی آوردند که تاکنون جزئی جدایی ناپذیر (لاینفک) از زندگی انسان در بیشتر کشورها شده است. البته اعتیاد میتواند جنبه های روحی و معنوی هم داشته باشد. مثل وسواس که نوعی اعتیاد به تمیزی و پاکی بیش از حد است . نمونه ی مهم دیگری که ما اصلاً آن را با نام اعتیاد میشناسیم وابستگی به مواد مخدر است.

 می دانم که روده درازی کرده ام و با این حرفهای تکراری شما را خسته کردم اما لازم بود که این مطالب یک بار به شکل کوتاه مورد بررسی قرار گیرد. اگر اشتباه نکنم جمعه شب بود. به همراه پدرم تا پاسی از شب مشغول تماشای فوتبال بودیم یک تلویزیون قدیمی پارس با چهار پایه ی بزرگ و زمخت. در طول بازی دائماً با مادرم بر سر صدای تلویزیون جر و بحث داشتیم. بالاخره تیممان برد. با خیال راحت و خستگی زیاد به تشکم که در کنار تلویزیون پهن بود غلتیدم و در حال و هوای خوبی که از سردی تشک به من دست داده بود کم کم چشمانم بسته شد که ناگهان یک زن جیغ زنان با سرعت خیلی زیاد از کنارم رد شد و به سمت اتاق انتهایی خانه مان رفت. نمی دانم خواب بودم یا بیدار. البته  که بیدار بودم . همه چیز در یک لحظه اتفاق افتاد؛ امتداد جیغ زن به امتداد نگاهم دوخته شد. سر برهنه و لباس نیمه عریان بر تن. فکر کردم خواب است ، پس دوباره چشمهایم را بستم اما گوشهایم را ... . صدای گریه و زاری زن از اتاق انتهایی خانه شنیده میشد ؛ صدای مادرم که هی به او میگفت چی شده ؟ چی شده ؟

هق هق زن به او اجازه حرف زدن نمیداد. دیگه اصلاً خواب نبودم و انگار ماجرا دستم اومده بود. دعواهای زن و شوهری است دیگه! ولی چرا اون موقع شب!؟ چون اتاق در نداشت چشمم را بستم و پتو را روی سرم کشیدم تا یک وقت زن احساس خجالت و شرم زدگی نکند . کم کم داشت گرمم میشد و همچنان هق هق زن ادامه داشت. به دَرَک، از گرما بمیرم ولی زنِ همسایه از خجالت آب نشود. زنِ نامحرم با آن سر و وضع جلوی یک پسر جوان!!

بالاخره هقِ هقِ زن بند آمد و شروع به گریه کرد. حدس زدم مادرم داره او را رو ماساژ میدهد تا آرامَش کند. کمی آرامتر که شد با همان گریه ی آهسته ای که میکرد شروع به حرف زدن کرد.

- حاچ خانم با چاقو افتاده بود دنبالم میخواست منو بکشه. دوباره زد زیر گریه. باز مادرم از او دلجویی کرد.

- آخه برای چه؟

- از سر شب تا الان تو حموم بود. نمیدونم داشت چیکار میکرد !؟ حتماً داشته از همون کوفتی میزده.

دیگه گریه اش تموم شده بود. فکر کنم که اشکی براش نمونده بود. یه نفس عمیقی کشید و ادامه داد :

- کار هر شبش شده ، ولی امشب با شبهای دیگه فرق داشت. نزدیک چهار ساعت توی حموم بود. به من شک داره. فکر میکنه که من ... . به اینجا که رسید دوباره هق هقش گرفت. چند تا نفس عمیق کشید تا بند بیاد.

- حاچ خانم به من شک داره. فکر میکنه من با مرد غریبه ام.

مادرم که سعی در آرام کردنش داشت ؛ تلاش می کرد با چند تا سوال از سر و ته قضیه سر در بیاورد.

- استغفر الله ! شما که همیشه خونه اید. اون وقت با سه تا بچه ... . نه بابا این حرف چیه! مردا همین طورند دیگه، سریع به همه چیز و همه کس شک می کنند. یکی نیست که بگه :" بابا، شما از صبح بیرونید و معلوم نیست دارید چی کار می کنید." البته ما هم نباید بذاریم زیادی حساس شن. متوجهی؟

همسایه که دیگر کاملاً آرام شده بود و معلوم بود دارد با دقت به حرفهای مادرم گوش می دهد ، خیلی سریع قبل از اینکه حرف مادرم تمام بشود گفت:

- همش به  خاطر اون کوفتیه.

- چی میکشه ؟

- شیشه 

[شیشه یکی از انواع مواد مخدر است که در آزمایشگاه ها ساخته می شود. از عوارض اعتیاد به آن، ایجاد شک و تردید است. در بسیاری از معتادان به این ماده دیده شده است که  حتی درز های خانه ی خود را می پوشانند و دائماً توهم حضور موجودی اعم از انسان و حیوانات و موجودات تخیلی را در کنار خود دارند. ترک این ماده سخت تر از سایر مواد مخدر است و قیمت آن نیز بسیار ارزان است.]

صبح با صدای مادرم از خواب بیدار شدم. به سختی توانستم چشمهایم را باز کنم. پتو را کنار زدم. کل بدنم خیس عرق شده بود. از پشت شیشه های عینک مادرم به چشمانش نگاه کردم. انگار می دانست من تمام اتفاقات دیشب را فهمیده ام. سریع عینکش را برداشت تا با دیدن آن به فکر دیشب نیفتم و هیچ وقت درباره ی اتفاقات دیشب از او نپرسم.


الان که خوندم دیدم چقدر مسخره و لوس بود واقعا ...
باید یه فکری به حال گذشته ام بکنم.

۰۳ تیر ۹۵ ، ۱۹:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمود نادری

عنوان دومین مطلب آزمایشی من

این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.

۰۳ تیر ۹۵ ، ۱۹:۰۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمود نادری

عنوان اولین مطلب آزمایشی من

این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.

۰۳ تیر ۹۵ ، ۱۹:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمود نادری